فرو فتادن

لغت نامه دهخدا

فروفتادن. [ ف ُ ف ُدَ ] ( مص مرکب ) بپایین افتادن. افتادن :
چو عاشق دید کآن معشوق چالاک
فروخواهد فتاد از باد بر خاک.نظامی.

فرهنگ فارسی

به پایین افتادن . افتادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال انبیا فال انبیا فال تخمین زمان فال تخمین زمان