پیچ خوردگی

لغت نامه دهخدا

پیچ خوردگی. [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی پیچ خورده. رجوع به پیچ خورده شود.

فرهنگ عمید

حالت و چگونگی پیچ خورده.

فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت پیچ خورده .

فرهنگستان زبان و ادب

{volvulus} [پزشکی] گره خوردن یا پیچ خوردن بخشی از مجرای گوارش که معمولاً به انسداد نسبی یا کامل آن منجر می شود

دانشنامه آزاد فارسی

پیچ خوردِگی (sprain)
آسیب دیدگی زردپیها، براثر کشیدگی بیش از حد. بیشترین پیچ خوردگی در مفصل مچ پا واقع می شود. اولین علایم آن درد مفصل و ازدست رفتن قدرت آن است. تورم در مرحلۀ بعد شروع می شود. در صورت شک به شکستگی مفصل، باید اقدامات مناسب صورت گیرد. در پیچ خوردگی های معمولی، استفاده از آب سرد، بلافاصله پس از پیچ خوردگی، از شدت تورم می کاهد. پس از ایجاد تورمِ مفصلی، باید محل را گرم نگه داشت تا درد کاهش یابد. ناحیۀ پیچ خورده را باید به خوبی باندپیچی کرد و به آن استراحت داد. بهبودی کامل چه بسا چندین ماه به طول انجامد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم