چراکه

لغت نامه دهخدا

چراکه. [ چ ِ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) کلمه تعلیل. یعنی زیرا که. ( ناظم الاطباء ). زیرا. ازیرا. ازیرک. ازیراکه. بعلت آنکه. بدلیل آنکه. بسبب آنکه. بدان دلیل که. بدان سبب که. بخاطر آنکه. بدان جهت که. چونکه :
بترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت
چراکه مصلحت خود در آن نمی بینم.حافظ.رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چراکه حال نکو در قفای فال نکوست.حافظ.رجوع به زیرا شود.

فرهنگ فارسی

کلم. تعلیل یعنی زیرا که . بعلت آنکه . بدلیل آنکه . بدانسبب که . بخار آنکه .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم