یک درمیان

لغت نامه دهخدا

یک درمیان. [ ی َ / ی ِ دَ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) یکی نه یکی. که یکی باشد و یکی نباشد: درختهای کوچه یک درمیان خشکیده اند.

فرهنگ فارسی

یکی نه یکی : این ورقه ها را یک درمیان نمره بگذار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم