یساور

لغت نامه دهخدا

یساور. [ ی َ وُ ] ( ترکی ، اِ ) یساول. ( ناظم الاطباء ). همان یاساور را گویند. ( آنندراج ) : نوروز مستشعر و منهزم شد با لشکر خود بر یساور زد و گروهی را هلاک کرد. ( تاریخ غازانی ص 51 ). و رجوع به یساول شود.

فرهنگ عمید

= یساول

فرهنگ فارسی

یساول همان یاساور را گویند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال عشقی فال عشقی فال ورق فال ورق فال درخت فال درخت