گیس سفید

لغت نامه دهخدا

گیس سفید. [ س َ / س ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیسه خادمه های خانه. ( یادداشت مؤلف ). || خانمی محترمه و بزرگسال مانند ریش سفید. ( از یادداشت مؤلف ). بانویی سالخورد که در جمع زنان خویشاوند فرمانش نافذ باشد و درمشکلات با وی رجوع کنند و به صوابدید او کار کنند.

فرهنگ معین

(س ) (اِ. ) زن سالخورده و دارای تجربه و آگاهی .

فرهنگ عمید

زن سال خورده در خانواده که فرمانش نافذ است.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- رتب. خادمه های خانه ۲- بانویی سالخورد و محترم که در جمع زنان خویشاوند قولش نافذ باشد .

ویکی واژه

زن سالخورده و دارای تجربه و آگاهی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم