کجین. [ ک َ ] ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به کج. هر چیز که از کج ساخته باشند. ( ناظم الاطباء ). از کژ ( کج ) که ابریشم فرومایه است. || بر گستوانی باشد که درون آن بجای پنبه ابریشم کج آغنده باشند و در روز جنگ پوشند و اسب را نیز پوشانند. ( برهان ). کجیم. ( از آنندراج ).بر گستوان باشد که درون آن را به کج آغنده باشند و آنرا کجیم هم خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ) : ازجهان منسوخ شد رسم کج آغند و کجین بعد از این کس را خیال کج نگردد در گمان.سلمان ساوجی ( از فرهنگ جهانگیری ).به اینها موافق شده بهر کین جبه بکتر و خود و جوشن کجین.نظام قاری.دیده زره برروی خود و برگستوان و بکتر و کجین دوختند. ( دیوان نظام قاری ص 151 ). || پوشش اسب. ( از برهان ). رجوع به کجیم شود. کجین. [ ک ِ] ( اِ ) آرد و روغن را گویند. ( برهان ). آرد و روغن که حلوای بی شیرینی است. ( یادداشت مؤلف ) : بر ابرش خوشرو مزعفر بستیم کجین آرد و روغن.بسحاق اطعمه ( از فرهنگ جهانگیری ج 1 ص 715 ).
فرهنگ عمید
۱. جامه ای که در آن ابریشم خام به کار رفته باشد. ۲. برگستوان.
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) منسوب به کج . ۲ - ( اسم ) جامه ای بود که در درون آن بجای پنبه ابریشم ( کج ) می آکندند و در روز جنگ می پوشید ند کج آکند : [ از جهان منسوخ شد رسم قژا کند و کجین بعد ازین کس را خیال کژ نگردد در گمان ] . ( سلمان ساوجی ) ۳ - بر گستوان کژ آکند که اسب را در روز جنگ بدان می پوشانید ند : [ برابر ش خوشرو مزعفر بستیم کجین آرد و روغن ] . ( بسحاق اطعمه ) منسوب به کج.هر چیز که از کج ساخته باشند.
دانشنامه عمومی
کجین یک روستا در ایران است که در دهستان سنجبد غربی واقع شده است. کجین ۱۷ نفر جمعیت دارد.