چندر. [ چ ُ دَ ] ( اِ ) مخفف چغندر باشد که حویجی است معروف. ( برهان ) ( از جهانگیری ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). همان چغندر است. ( شرفنامه منیری ) : هرگز نشنیده ام که آشی فخرش بوجود چندر آید.بسحاق اطعمه.گزر و شلغم و چندر، کلم و ترب و کدو تره ها رُسته تر و سبز بسان زنگار.بسحاق اطعمه.چندر به عدس دادند حلوا به برنج زرد در دایره قسمت اوضاع چنین باشد.بسحاق اطعمه. چندر. [ چ ِ دِ ] ( اِ ) قسمتی از اعضای گوسفند که نه گوشت خالص است بلکه به رگها و عصبها پیوسته و به پختن نرم نشود و از این رو جویدن آن ممکن نباشد. پاره گوشت پررگ وپی که جویده نشود. فضول گوشت.الیاف گوشت که نپزد و سخت ماند. ( یادداشت مؤلف ). چندر. [ چ َ دَ ] ( اِخ ) رودی در جنوب قاری قلعه. بستر این رود قسمتی از خط سرحدی ایران و شوروی را در مشرق بحر خزر تشکیل میدهد.
فرهنگ عمید
=چغندر
فرهنگ فارسی
( اسم ) گیاهی است از تیر. اسفناجیان و یکی از گونه های گیاه پازی میباشد و دارای انواع متعدد است . چغندر معمولی گیاهی است دو ساله در سال اول مواد غذایی را در ریش. ستبرش اندوخته میکند و در سال دوم گل و بذر میدهد . چغندر معمولی در حدود ۲ تا ۶ مواد قندی دارد پنجر پنجار . یا چغندر قند . گونه ای از چغندر که برای استفاده از قند ذخیره شده در ریشه اش کشت میشود و در کارخانه های قند سازی قند آنرا استخراج میکنند . رودی در جنوب قاری قلعه . بستر این رود قسمتی از خط سرحدی ایران و شوروی را در مشرق بحر خزر تشکیل میدهد .