گوهرریز

لغت نامه دهخدا

گوهرریز. [ گ َ / گُو هََ ] ( نف مرکب ) ریزنده گوهر. کسی که جواهر نثار کند. ( ناظم الاطباء ). پاشنده جواهرات. پخش کننده گوهر. گوهرپاش.
گوهرریز. [ گ َ / گُو هََ] ( اِخ ) نام قناتی در کرمان باشد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. آنچه از آن گوهر فرو ریزد.
۲. [مجاز] چشم گریان.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ریزند. گوهر آنکه جواهر نثار کند . ۲ - ریزند. قطرات ( ابر ) : بگردون تیره ابری بامدادان برشد از دریا جواهر خیز و گوهر ریز و گوهر بیز و گوهرزا ( قا آنی )
نام قناتی در کرمان باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال احساس فال احساس فال شمع فال شمع فال عشق فال عشق