لغت نامه دهخدا
مالین. ( ص ) در تداول این کلمه در ترکیب عطفی «خونین و مالین » به کار رود به معنی به خون آلوده شده و به خون کشیده شده. و رجوع به خونین شود.
مالین. ( اِخ ) ابوسعد گوید: کوره ای است دارای قرای مجتمع به دو فرسنگی هرات که مجموع آنها را «مالین » و مردم هرات «مالان » گویند. ومن مالین هرات رادیدم ، مرا گفتند که آن دارای بیست و پنج قریه است. ( از معجم البلدان ). از اعمال هرات است مشتمل بر قری و مزارع به دو فرسنگی هرات و مردم هرات مالان گویند واز آنجاست ابوعبداﷲ احمدبن عبدالرحمن مالینی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به مالن و مالان شود.
مالین. ( اِخ ) ادیبی گوید:قریه ای است بر کنار شط جیحون. ( از معجم البلدان ).
مالین. ( اِخ ) ابوسعد گوید: قریه ای است از قرای باخرز. ( از معجم البلدان ).