مامه. [م َ / م ِ ] ( اِ ) از بیت ذیل که در حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی آمده است گویا به معنی جغد باشد، چه امروز هم «مامه کوکومه » و «کوکومه » به معنی جغد در تداول خانگی هست. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : محال را نتوانم شنید و هزل و دروغ که هزل گفتن کفر است در مسلمانی سرای و قصر بزرگان طلب تو در دنیا چومامه چند گزینی توجای ویرانی. ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت ایضاً ).
فرهنگ فارسی
جغد
فرهنگستان زبان و ادب
[زیست شناسی] ← گیامامه {ovum, egg cell, egg, ovule} [زیست شناسی] یاختۀ زایشی ماده که پس از لقاح به تخم تبدیل می شود و موجودی مشابه همان گونه را به وجود می آورد متـ . تخمک 2، تخمک جانوری