مرابطه

لغت نامه دهخدا

( مرابطة ) مرابطة. [ م ُ ب َ طَ ] ( ع مص ) به دربند مقیم شدن.( ترجمان علامه جرجانی ص 88 ). به ثغر مقیم شدن. رباط. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). ملازمت نمودن جای درآمدن دشمن . ( از منتهی الارب ). سرحدداری. ملازمت سرحد خصم. ( یادداشت مؤلف ). اسبان را در رباط مرزی آماده و مهیا نگه داشتن و ملازم مرز و جهاد بودن ؛ فهو مرابط. ( از متن اللغة ). نگاهبانی سرحد. ( فرهنگ فارسی معین ) : اما مرابطه در سبیل خدای تعالی در وی فضل بسیار است. ( ترجمه النهایه طوسی ، از فرهنگ فارسی معین ). || مواظبت کردن بر امری. رباط. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). نگاه داشتن. ( از منتهی الارب ).
مرابطة. [ م ُ ب ِ طَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مرابط. رجوع به مُرابِط شود.
مرابطه. [ م ُ ب ِ طَ / طِ ] ( از ع اِمص ) مرابطة. سرحدداری. رجوع به مُرابَطَة شود. || مواظبت کردن. رجوع به مُرابَطَة شود. || در فارسی ، بایکدیگر رابطه داشتن. با هم مرتبط بودن. به یکدیگر پیوسته و مربوط بودن. ربط و پیوند داشتن با همدیگر.

فرهنگ معین

(مُ بَ طَ یا طِ ) [ ع . مرابطة ] (مص ل . ) ۱ - با هم رابطه داشتن . ۲ - مداومت و مواظبت کردن .

فرهنگ عمید

۱. رابطه داشتن.
۲. مداومت و مواظبت کردن.

فرهنگ فارسی

با هم رب داشتن
( اسم ) جماعتی که ملازم و مواظب سر حد ( مسلمانان ) اند .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مرابطه در لغت یعنی گروهی که در جلوی دشمن ایستادگی می‏کنند.
مرابطه در اصطلاح فقها عبارت است از: نگهبانی جهت محافظت از مرزهای کشور اسلامی.
احکام مرابطه
مرابطه، عملی است مستحب، هر چند در زمان غیبت امام باشد و کسی که خودش نمی‏تواند برود، مستحب است که اسب خود را برای مرابطین بفرستد. برای توضیح بیشتر به لفظ رباط مراجعه شود.

ویکی واژه

مرابطة
با هم رابطه داشتن.
مداومت و مواظبت کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم