کارگزاری

لغت نامه دهخدا

کارگزاری. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) عمل. کفایت. || شغل کارگذار. جای کارگذار. || ( اِ مرکب ) بنگاه هائی است که معامله اشخاص را بر عهده گرفته برای خرید و فروش خانه یا سایر راهنمائی مزد گرفته و کاری انجام میدهند. ( فرهنگستان ).

فرهنگ عمید

۱. شغل و عمل کارگزار.
۲. مؤسسه ای که واسطۀ خریدوفروش املاک و سایر معاملات می شود.
۳. (سیاسی ) [منسوخ] محل استقرار کارگزار.

فرهنگ فارسی

۱ - اجرای کار . ۲ - عاملی ماموریت . ۳ - یاری معاونت در اجرای امری : [ ای پهلوان دانیم که ( بسیار ) از جوانمردان در آن کوچه هلاک شدند و سمک بود که ما را کار گزاری میکرد ... ] . ( سمک عیار ۴ ) ۱۲۱ : ۱ - شغل و مقام کار گزار توضیح در عهد قاجاریه بدین معنی غالبا[ کار گذاری ] مینوشتند . ۵ - ( اسم ) بنگاهی که معاملات مردم را از خرید و فروش خانه ملک اتومبیل و غیره یا تهی. خدمتگزار و غیره بعهده گیرد و ازین بابت حقی ستاند .

فرهنگستان زبان و ادب

{agency} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] بخش اداری یک حکومت یا سازمان بین المللی
{forwarding} [حمل ونقل دریایی] تشریفات اداری مربوط به ارسال محموله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم