کپره

لغت نامه دهخدا

کپره. [ ک َ پ َ رَ / رِ ] ( اِ ) کفک. کپک. کره. کلاش. ( یادداشت مؤلف ). || شوخ برهم نشسته. ( یادداشت مؤلف ).چرکی که روی اشیاء بندد. ( فرهنگ فارسی معین ). کوره.کبره. پینه. شغه. شوغه. آنچه بر پشت دست و امثال آن بندد از شوخ. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به کبره شود.

فرهنگ معین

(کَ پَ رِ ) (اِ. ) (عا. ) = کبره : چرکی که روی اشیاء بندد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چرکی که روی اشیائ بندد ( یکی بود یکی نبود )

ویکی واژه

(عا.)
کبره: چرکی که روی اشیاء بندد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال کارت فال کارت فال انگلیسی فال انگلیسی فال ماهجونگ فال ماهجونگ