پنجک. [ پ ُ ج َ ] ( اِ ) گلوله پنبه حلاجی کرده باشد. ( برهان قاطع ). گلوله ندافی کرده برای رشتن. پنجش. پندش. پنده. پند. پاغنده. گاله. ( رشیدی ). پندک. پاغند. ( فرهنگ جهانگیری ). کلوچ : یکی از ایشان پنجک ستان و پنبه فروش که ریش کاوی نامه است و نام او عنوان.حکیم زجاجی ( از فرهنگ جهانگیری ). پنجک. [ پ َ ج َ ] ( اِ ) گیاهی است. و آن پنج شاخ می باشد و مانند عشقه بر درخت می پیچد. ( برهان قاطع ). || پنجه. فنجه. پنج روزی. پنجه گزیده. پنجه دزدیده. خمسه مسترقه. ایام المسترقه. ایام المختاره. || نوعی رقص. فنزج. رقص دستبند. فنجکان. ( محشی المعرّب جوالیقی ص 237 ). چوپی. و نیز رجوع به پنجه شود.
پنبۀ زده شده که گلوله کرده باشند برای رشتن، گلولۀ پنبۀ زده شده، غنده، پاغند. = بهیزک
فرهنگ فارسی
پنجه دزدیده ( اسم ) گلول. پنب. حلاجی کرده گلول. ندافی کرده برای رشتن پنجش . پندش پنده پند پاغنده گاله پندک . پاغند کلوچ . گیاهی است که چون عشقه بر درخت می پیچد