پرشکنج

لغت نامه دهخدا

پرشکنج. [ پ ُ ش ِ ک َ ] ( ص مرکب ) پرچین. پرشکن. پرآژنگ. پرنورد. پرانجوغ. || مجعد ( موی ).

فرهنگ عمید

پرچین، پرپیچ وتاب.

فرهنگ فارسی

پرشکن، پرپیچ، پرپیچ وتاب
( صفت ) ۱- پرچین پرشکنج پر آژنگ پر انجوغ مجعد . ۲- پر غم و اندوه .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم