ورپریده

لغت نامه دهخدا

ورپریده. [ وَ پ َ دَ / دِ ]( ن مف مرکب ) کسی که به مرگ ذریع در جوانی و بدون مرض و علتی بمیرد. ( یادداشت مؤلف ). دچار مرگ ناگهانی شده. ( فرهنگ فارسی معین ). مرده در حالت جوانی و کودکی. ( یادداشت مؤلف ). || نفرینی است. نوعی دشنام و نفرین است که بیشتر زنان و مادران به کودکان خود دهند و آرزوی مرگ ناگهان ایشان را کنند، البته به زبان. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ورپریدن شود.

فرهنگ معین

(وَ . پَ دِ ) (ص مف . ) (عا. ) ۱ - دچار مرگ ناگهانی شده . ۲ - نوعی نفرین که مادرها به هنگام خشم به فرزندان خود می گویند.

فرهنگ عمید

ویژگی کودکی که دچار مرگ ناگهانی شده. &delta، در خطاب به کودکی که همه را آزار می دهد یا نفرینی دربارۀ فردِ جوان به کار می رود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دچار مرگ ناگهانی شده . ۲ - نوعی دشنام و نفرین است که بیشتر زنان و مادران بکودکان خود دهند و آرزوی مرگ ناگهانی ایشانرا ( البته بزبان ) کنند

ویکی واژه

(عا.)
دچار مرگ ناگهانی شده.
نوعی نفرین که مادرها به هنگام خشم به فرزندان خود می‌گویند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال اوراکل فال اوراکل فال انبیا فال انبیا فال شمع فال شمع