متمرکز

لغت نامه دهخدا

متمرکز.[ م ُ ت َ م َ ک ِ ] ( ع ص ) فراهم آمده و مرکز یافته. جمع شده در یک جای. جای گرفته در مکانی. و با کردن و شدن و ساختن مستعمل است. رجوع به تمرکز و مرکز شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ مَ کِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - در مرکز جای گیرنده . ۲ - فراهم آمده و جمع شده در یک نظام . ۳ - متوجه و معطوف ، دارای تمرکز.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جایگزین شونده مرکز گیرنده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم