یخاب

لغت نامه دهخدا

یخاب. [ ی َ ] ( اِ مرکب ) یخاو. ( ناظم الاطباء ). یخ آب. آب که از ذوب یخ حاصل شود.آب یخ. ( یادداشت مؤلف ). || آب که در آن یخ نهاده اند سرد شدن را. آبی که در آن یخ ریخته باشند. ( یادداشت مؤلف ). || آبی که به زمستان به زمین دهند و گویند آن حشرات موذیه را براندازد. آب که باغ و مزرعه را دهند گاهی که زمین یخ بسته است کشتن حشرات موذیه و تحت الارضی را. ( یادداشت مؤلف ).
یخاب. [ ی َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است. این دهستان در حاشیه کویر لوت واقع و هوای آن گرم و سوزان است. از 26 آبادی تشکیل شده و مجموع نفوس آن در حدود 1500 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
یخاب. [ ی َ ] ( اِخ ) ده مرکز دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس واقع در 17000 گزی شمال خاوری طبس و 15000 گزی باختر مالرو عمومی بردسکن. کوهستانی و گرمسیر و دارای 108 تن سکنه است. آب آن از قنات و راه فرعی به شوسه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ عمید

( یخ آب ) ۱. آبی که با یخ سرد کنند، آب یخ.
۲. (کشاورزی ) آبی که در زمستان به مزارع می دهند تا کرم های زمین کشته شوند و خاک آن نیز نرم و سست و پوک شود.

فرهنگ فارسی

نام یکی از دهستان های بخش طبس شهرستان فردوس . این دهستان در حاشی. کویر لوت واقع است . هوای آن گرم و سوزان است . ۲۶ ده دارد که ۱۵٠٠ تن سکن. آن میباشد .
( اسم ) یخ آب . ۱- آب یخ آب آمیخته به یخ . ۳ - آب سرد.

دانشنامه عمومی

یخاب روستایی در دهستان کوه یخاب بخش دستگردان شهرستان طبس استان خراسان جنوبی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۱۸۵ نفر ( ۴۷خانوار ) بوده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم