لغت نامه دهخدا
گوش به دریوزه انفاس دار
گوشه نشینی دو سه را پاس دار.نظامی.وآن گوشه نشین گوش سفته
چون گنج به گوشه ای نهفته.نظامی.من ز آن گره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین
می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته.خاقانی.گوشه نشین باش که چوگان چرخ
گوی ز پیش تو ربود ای غلام.عطار.آه سعدی جگر گوشه نشینان خون کرد
خرم آن روز که از خانه به صحرا آیی.سعدی.توانگران دخل مسکینان اند وذخیره گوشه نشینان. سعدی ( گلستان ).
چشم برکن به دوستان قرین
گوش بر دشمنان گوشه نشین.اوحدی.به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست.حافظ.