گسسته دم

لغت نامه دهخدا

گسسته دم. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ دَ ] ( ص مرکب ) آنکه از پس دویدن مانده باشد و نفسش گسسته باشد. ( آنندراج ). آنکه نفسش بند آمده باشد :
پیوسته باد عزّت و فرّ و جلال او
بدگوی را بریده زبان و گسسته دم.فرخی.نگر که در پی بویت دویده بود صبا
که وقت صبحدمش خوش گسسته دم دیدم.ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. نفس بریده.
۲. آن که از خستگی نفسش بند آمده باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت فال انبیا فال انبیا