گردندگی

لغت نامه دهخدا

گردندگی.[ گ َ دَ دَ / دِ ] ( حامص ) تغییر. تحول :
بتری گراینده شد گوهرش
که گردندگی دور بود از برش.نظامی.درست آن شد که این گردش بکاری است
در این گردندگی هم اختیاری است.نظامی.و رجوع به گردیدن و گردنده شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم