لغت نامه دهخدا گردندگی.[ گ َ دَ دَ / دِ ] ( حامص ) تغییر. تحول : بتری گراینده شد گوهرش که گردندگی دور بود از برش.نظامی.درست آن شد که این گردش بکاری است در این گردندگی هم اختیاری است.نظامی.و رجوع به گردیدن و گردنده شود.