گردبند

لغت نامه دهخدا

گردبند. [ گ ُ ب َ ] ( نف مرکب )آنکه پهلوانان را بند کند. شجاع. دلیر :
چون برآئین نشسته بود بر او
آن شه گردبند شیرشکر.فرخی.

فرهنگ عمید

۱. آن که پهلوانان را به بند کشد.
۲. دلیر، شجاع.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم