کندوله

لغت نامه دهخدا

کندوله. [ ک ُ ل َ /ل ِ ] ( اِ ) به معنی کندوک است که خمی باشد از گل ساخته که غله در آن کنند. ( برهان ) ( آنندراج ). آوند شکسته ، مانند خمره که در آن غله ریزند. ( ناظم الاطباء ). کندو تاپو. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
آن کس که بود ز درس حکمت خالی
بر گفته او نقیضه آرم حالی
گوید که خلاء نزد خرد هست محال
کندوله من چیست ز گندم خالی.ابن یمین ( از فرهنگ جهانگیری ).رجوع به کندو و کندوک و کنور شود.
|| سفال که کوزه و کاسه و خم شکسته باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). سفال شکسته. ( ناظم الاطباء ).
کندوله. [ ک َ ل َ ] ( اِخ ) اسم طایفه ای است از ایلات کرد ایران و در کندوله هلیلان سکنی دارند. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 60 ).
کندوله. [ ک َ ل ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش اشنویه است که در شهرستان ارومیه واقع است و 125 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
کندوله. [ ک َ ل ِ ] ( اِخ ) قصبه مرکزی دهستان دینور از بخش حومه شهرستان کرمانشاه است و 3085 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
کندوله. [ ک َ ل ِ ] ( اِخ ) دهی از بخش سنجابی است که در شهرستان کرمانشاهان واقع است و 140 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ معین

(کُ لَ یا لِ ) (اِ. ) نک کندو.

فرهنگ عمید

= کندو

فرهنگ فارسی

قصبه مرکزی دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاه واقع در ۵۲ کیلومتری شمال باختر صحنه کوهستانی و سردسیر دارای ۳٠۸۵ تن سکنه محصول توتون و میوه .
( اسم ) کندو کندوک : گوید ( حکیم ) که خلا نزد خرد هست محال کندول. من چیست ز گندم خالی . ( ابن یمین )

ویکی واژه

نک کندو.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال لنورماند فال لنورماند فال پی ام سی فال پی ام سی فال نوستراداموس فال نوستراداموس