لغت نامه دهخدا
کثر. [ ک ُ / ک ِ ] ( ع اِ ) بسیاری. یقال الحمد علی القل و الکثر؛ ای علی القلیل و الکثیر. ( منتهی الارب )؛ سپاس مر خداوند را در کمی و بسیاری مال. ( ناظم الاطباء ). || مال بسیار. ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ) . یقال : ماله قل و لاکثر؛ ندارد او نه مال کم و نه مال بسیار. ( ناظم الاطباء ). || بسیار از چیزی و معظم آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
کثر. [ ک َ / ک ُ ] ( ع مص ) چیره شدن بر قوم به بسیاری. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). چیره و غالب شدن بر کسی در بسیاری. ( ناظم الاطباء ). ببسیاری غلبه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).