کار و کیایی

لغت نامه دهخدا

کار و کیایی. [ رُ ]( حامص مرکب ) کارکیایی. پادشاهی. امیری :
طاقت آن کار و کیایی نداشت
کز غم کار تو رهایی نداشت.نظامی.چو وقت آن نماند پادشایی
بکاری نامد آن کار و کیایی.نظامی.ملک بدین کار و کیایی تراست
سینه کن این سینه گشایی تراست.نظامی.

فرهنگ فارسی

امیری پادشاهی کیایی : [ چو وقت آن نماند پادشاهی بکاری ناید آن کار و کیایی ] . ( نظامی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم