چاش

لغت نامه دهخدا

چاش. ( اِ ) غله از کاه جداکرده و پاک شده را گویند. ( برهان ). خرمن از کاه پاک کرده شده. ( آنندراج ). خرمن کوفته را گویند. ( اوبهی ). || ظاهرا خرمن. مطلق خرمن.توده غله یا هر چیز دیگر. انبار. صیره :
از زمین دل من چاش ثنا برگیری
ز آنکه تخم کرم و احسان کشتن دانی.سوزنی.بر روی زمین ز کشت احسانت
از خرمن ماه بگذرد چاش.سوزنی.مور بر دانه بدان لرزان شود
که ز خرمنهای خوش اعمی بود
میکشد آن دانه ها با حرص و بیم
که نمی بیند چنان چاش کریم.مولوی.گر بهر دم نت بهار و خرمیست
هم چو چاش گل تنت انبار چیست.مولوی.بی سبب مر بحر را بشکافتند
بی زراعت چاش گندم یافتند.مولوی.و رجوع به چاچ شود.

فرهنگ عمید

۱. غلۀ پاک کرده.
۲. انبار غلۀ پاک کرده: بی سبب مر بحر را بشکافتند / بی زراعت چاش گندم یافتند (مولوی: ۴۳۳ )، می کشد آن دانه را با حرص و بیم / که نمی بیند چنان چاش کریم (مولوی: ۸۷۹ ).

فرهنگ فارسی

غل. از کاه جدا کرده و پاک شده را گویند . خرمن از کاه پاک کرده شده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم