پس رو

لغت نامه دهخدا

پس رو. [ پ َ رَ / رُ ] ( نف مرکب ) مخفف پس رونده. پی رو. تَبع. تابع. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( صراح اللغة ). تبیع. ( دهار ) ( منتهی الارب ). آثف. ( مهذب الاسماء ). تألی. ( منتهی الارب ). مقتدی ، مأموم :
همه گر پس رو و گر پیشوائیم
در این حیرت برابر می نمائیم.عطار.سَتِه. پس رو قوم. استتلاء؛ پس رو چیزی شدن خواستن کسی را. تلو؛ پس رو چیزی. ( منتهی الارب ). || دنبال :
دعای خالص من پس رو مرادتو باد
که به زیاد توام نیست پیشوای دعا.خاقانی.- پس روان ؛ اتباع. اخلاف. قَطین. حشم. ( دهار ). امت. توابع. اعقاب. آل. تبع. سَتل. داجَة؛ پس روان لشکر. ( منتهی الارب ).، پسرو. [ پ ِ س َ ] ( اِ مصغر ) مصغر پسر. پسرک. پسر خرد. پسر کوچک. پسرچه. نیمچه پسر :
چشم خوش تو که آفرین باد بر او
بر ما نظری نمیکند ای پسرو.

فرهنگ عمید

پس رونده، پیرو.، پسرک، پسر کوچک.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- پس رونده پی رو تابع . ۲- دنبال .
مخفف پس رونده پی رو
( اسم ) پسر کوچک فرزند خرد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم