پرپیچ و تاب

لغت نامه دهخدا

پرپیچ و تاب. [ پ ُ چ ُ] ( ص مرکب ) پرپیچ و خم. که پیچ و تاب بسیار دارد.
- گفتاری پرپیچ و تاب ؛ گفتاری مبهم که مفهوم آن دیر دریافته شود.

فرهنگ عمید

آنچه پیچ وتاب بسیار داشته باشد، پرپیچ وخم، پرچین وشکن.

فرهنگ فارسی

( صفت ) که پیچ و تاب بسیار دارد پر چین و شکن . یا گفتار پر پیچ و تاب . که مفهوم آن پیچیده و درک آن مشکل باشد درهم بغرنج .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم