پرفسوس

لغت نامه دهخدا

پرفسوس. [ پ ُ ف ُ ] ( ص مرکب ) پرحیله. پرتزویر :
کنون برده گشتی چنین پرفسوس
نه آگه من از کار و تو نوعروس.اسدی.

فرهنگ عمید

۱. پرحیله، پرمکروفریب.
۲. پرحسرت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم