واغوثاه

لغت نامه دهخدا

واغوثاه. [ غ َ ] ( ع صوت مرکب ) ( مرکب از «وا»ی ندبه + منادای مندوب ) فریاد. داد. فغان. به فریادم برس. الغیاث :
کوه ببسود زخم تیرش گفت
صاعقه ست این نه تیر واغوثاه.ابوالفرج رونی.فاعبد الرب فی الصلوة ترا
ور نباشی چنین تو واغوثاه.سنائی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم