وابن

لغت نامه دهخدا

وابن. [ ب ِ ] ( ع اِ ) احد. یکی. گویند ما فی الدار وابن ( ای احد )؛ کسی نیست در سرای. در خانه کسی نیست. وکذا ما فی الدار وابر. ( تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در مقام نبودن کسی در جایی ذکر شود.

فرهنگ فارسی

احد یکی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال شمع فال شمع فال قهوه فال قهوه فال چای فال چای