لب گشادن

لغت نامه دهخدا

لب گشادن. [ ل َ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) مقابل لب بستن. سخن گفتن. سخن آغازیدن. بگفت آمدن. لب گشودن :
نباید گشادن در این کار لب
بر شاه باید شدن نیم شب.فردوسی.چنین گفت پس با دبیر بزرگ
که بگشای لب را تو ای پیر گرگ.فردوسی.نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش لعل شکرینت سر انگشت بخاید.سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شروع بسخن گفتن کردن لب گشودن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال نخود فال نخود فال تماس فال تماس فال زندگی فال زندگی