لغت نامه دهخدا
برهّام گفت این بد ناهمال
دلیر و سبک سر مرا بود خال.فردوسی.کسی را کجا چون تو کهتر بود
ز دشمن بترسد سبک سر بود.فردوسی.سر مردمی بردباری بود
سبک سر همیشه بخواری بود.فردوسی.جوان هم سبک سر بود خویش کام
سبک سر سبکتر درافتد بدام.اسدی ( گرشاسب نامه ).سپه را چو مهتر سبک سر بود
شکستن گه کین سبک تربود.اسدی.سبک سران حسد گر زبون عزم تواَند
عجب مدان که شود خس بدست باد اسیر.اثیر اخسیکتی.چون عاشق دلتنگ بر روی اصفهان سرگردان وتردامن سبک سر در ایام بهار بهر سوی روان و دوان. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 12 ).
بر سبک سر نشاید ایمن بود
که سبک سر بسر درآید زود.اوحدی.