لغت نامه دهخدا
ای بلبل خوش آوا آوا ده
ای ساقی آن قدح را با ما ده.رودکی.بت پرستی گرفته ایم همه
این جهان چون بت است و ما شمنیم.رودکی.نباشد زین زمانه بس شگفتی
اگر بر ما ببارد آذرخشا.رودکی.نقل ما خوشه انگور بود ساغر سفچ
بلبل و صلصل رامشگر و در دست عصیر.بوالمثل.آمد نوروزو نو دمید بنفشه
بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه.منجیک.هرچه ورزیدند ما را سالیان
شد به دشت اندر به ساعت تند و خوند.آغاجی.گر خوار شدم سوی بت خویش روا باد
اندی که بر مهتر ما خوار نیم خوار.عماره ( از صحاح الفرس ).گر شوم بودتی به غلامی به نزد خویش
با ریش شومتر به بر ما هرآینه.عسجدی.زی تیر نگه کرد و پر خویش در آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست.ناصرخسرو.آنچه بر ما می رسد آنهم ز ماست.مولوی.چو بنیاد ایجاد ما بر فناست
به مرگ کسی شادمانی خطاست.سعدی.ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم.حافظ.- ما و من ؛ کنایه از خودخواهی و غرور و تکبر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
نردبان خلق این ما و من است
عاقبت زین نردبان افتادن است.مولوی. || بجای من به کار رود :
بدو گفت رامشگری بر در است
که از من به سال و هنر برتر است
نباید که در پیش خسرو شود
که ما کهنه گردیم و او نو شود.فردوسی.ما آبروی خویش به گوهر نمی دهیم
بخل بجا به همت حاتم برابرست.صائب.یاد آن وقت که ما دل شده را یاری بود
هرکسی را به سر کوی کسی کاری بود.حیاتی گیلانی ( از آنندراج ).