شرمگنی

لغت نامه دهخدا

شرمگنی. [ ش َ گ ِ ] ( حامص مرکب ) حیا. تنک رویی. شرمگینی. شرمندگی. شرمساری. باحیایی. حجب. ( یادداشت مؤلف ) :
از این بنده نوازی و از این عذرپذیری
از این شرمگنی نیکخویی خوب خصالی.فرخی.شرمگنی نتیجه ایمان است و بینوایی نتیجه شرمگنی. ( از قابوسنامه ).

فرهنگ عمید

شرمگینی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت فال لنورماند فال لنورماند فال ای چینگ فال ای چینگ