قصبات

لغت نامه دهخدا

قصبات. [ ق َ ص َ ] ( ع اِ ) ج ِ قصبة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قصبة شود.
قصبات. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) شهری است به مغرب. ( منتهی الارب ). و در بلاد بربر واقع است. ( معجم البلدان ).
قصبات. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) دهی است به یمامه. ( منتهی الارب ). این ده به روزگار مسیلمه در صلح خالد درنیامد. ( معجم البلدان ).
قصباة. [ ق َ ص َ ] ( ع اِ ) یکی قَصَب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و الف آن زاید است. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(قَ صَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ قصبه .

فرهنگ عمید

= قصبه

فرهنگ فارسی

جمع قصبه
( اسم ) جمع قصبه : و تمامی بندرگاههای خلیج پارس و قلاع و قصباتی که بر آن سمت است ...
دهی است بیمامه این ده بروزگار مسیلمه در صلح خالد درنیامد .

دانشنامه عمومی

قصبات ( به عربی: القصبات ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان باتنه واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم