لغت نامه دهخدا
مگر باز سپید آمد فرادست
که گلزار شب از زاغ سیه رست ؟نظامی.چو عیسی بر دو زانو پیش بنشست
خری با چارپا آمد فرادست.نظامی.|| با فعل دادن ، بمعنی سپردن و تسلیم کردن : ابوالقاسم بدین تسویل و تخجیل فریفته شدو زمام خویش فرا دست نصر داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 231 ).