( قلیلة ) قلیلة. [ ق َ لی ل َ ] ( ع ص ) مؤنث قلیل. ( اقرب الموارد ). رجوع به قلیل شود. قلیلة. [ ق ِل ْ لی ل َ ] ( ع اِ ) همه و جمله. اخذه بقلیلته ؛ ای بجملته. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). قلیله. [ ق ُ ل َ ] ( اِخ ) از قلعه ها وآبادیهای زیارت خواسته رود. رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 171 شود.
فرهنگ فارسی
همه جماعت
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی قَلِیلَةٍ: کم - اندک ریشه کلمه: قلل (۷۶ بار)