قاضی حاجات. [ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قاضی الحاجات. آنچه حاجت ها برآورد : ای زر تو خدا نه ای ولیکن بخدا ستار عیوب و قاضی حاجاتی. || ( اِخ ) قاضی الحاجات. یکی از نامهای خدا : حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم.حافظرجوع به قاضی الحاجات شود.