لغت نامه دهخدا
ماه فروردین حریر فستقی بخشیده بود
مر درخت باغ رازو باغ شد زینت پذیر.سوزنی.کرته فستقی بدرد چرخ
تا بمرغ نواگر اندازد.خاقانی.کله کج کرده می آیی قبای فستقی در بر
کمانکش چشم بادامت چو ترکی کز کمین خیزد.خاقانی.این فندق شکل فستقی رنگ
بر فندقی سرم زند سنگ.نظامی.رجوع به فستق شود.