غرل

لغت نامه دهخدا

غرل. [ غ َ رَ ] ( ع مص ) ختنه نشدن. غیر مختون ماندن. ( از اقرب الموارد ).
غرل. [ غ َ رِ ] ( ع ص ) نیزه دراز. || مرد فروهشته و نرم اندام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). الرجل المسترخی الخلق : تقول رجل غرل الخلق. ( اقرب الموارد ).
غرل. [ غ ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَغرَل وغَرلاء. ( اقرب الموارد ). رجوع به اغرل و غرلاء شود.
غرل. [ غ ُ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ غُرلَة. ( اقرب الموارد ). رجوع به غرلة شود.

فرهنگ فارسی

جمع غرله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال لنورماند فال لنورماند فال فرشتگان فال فرشتگان فال قهوه فال قهوه