غرق گشتن

لغت نامه دهخدا

غرق گشتن. [ غ َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) غرق شدن. فرورفتن در آب :
تا نشد پر بر سر دریا چو طشت
چونکه پر شد طشت در وی غرق گشت.مولوی.ز هر سو برو انجمن گشت خلق
کز آن گریه در خون همیگشت غرق.فردوسی.

فرهنگ فارسی

مصدر ) غرق شدن فرو رفتن در آب .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم