غبار افشاندن

لغت نامه دهخدا

غبار افشاندن. [ غ ُ اَ دَ ] ( مص مرکب ) گرد برانگیختن. گرد پاشیدن :
دی غباری بر فلک میرفت گفتم کاین غبار
مرکبان شه ز راه کهکشان افشانده اند.خاقانی.ساحل آماده ای گشته ست هر آغوش موج
گر غبار از دل به بحر بی کنار افشانده ام.صائب.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) برانگیختن گرد و غبار گرد پاشیدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم