عمرکاه

لغت نامه دهخدا

عمرکاه. [ ع ُ ] ( نف مرکب ) هر چیز که عمر را تلف کند. متلف. ( ناظم الاطباء ) :
از پی شهوتی چه کاهی عمر
عمرکاه تو هر زمانی چرخ.خاقانی.بیداد ترا که عمرکاهست
زیبایی چهره عذرخواهست.خاقانی.کلک تو خوش نویسد در شأن یار و اغیار
تعویذ جان فزایی افسون عمرکاهی.حافظ.

فرهنگ عمید

کاهندۀ عمر، آنچه عمر را می کاهد و تلف می کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال احساس فال احساس فال تک نیت فال تک نیت