عقربان

لغت نامه دهخدا

عقربان. [ ع َ رَ ] ( اِ ) دوائی است که آن را حشیةالطحال خوانند. و بعضی گویند دوائی است که آن را به شیرازی زنگی دارو خوانند. و بعضی دیگر گویند بیخ محبر کَبَر رومی است. ( برهان ). به لغت اندلس اسقولوفندریون است. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( فهرست مخزن الادویه ). اسقولوفندریون. ( اختیارات بدیعی ). اسقولوفندریون و زنگی دارو. ( از الفاظ الادویه ). و رجوع به سقولوفندریون شود.
عقربان. [ ع ُ رُ / ع ُ رُب ْ با ] ( ع اِ ) کژدم ، یا کژدم نر. ( منتهی الارب ). عقرب ، و گویند نر آن است. و برخی گویند «عقرب » بر نر و ماده اطلاق شود و چون تأکید در تذکیر را خواهند «عقربان » گویند. و برخی عقربان را جانوری دیگر دانند که او را پایهای دراز است و دم او چون دم عقرب نمی باشد. ( از اقرب الموارد ). || کرمکی است که در گوش درآید. ( منتهی الارب ). جانورکی است که در گوش فرومیرود و آن دراز و زردرنگ است و پایهای بسیاری دارد. ( از اقرب الموارد ). هزارپا. گوش خزک.

فرهنگ فارسی

کژدم یا کژدم نر عقرب و گویند نر آن است

فرهنگستان زبان و ادب

[گیاهان دارویی] ← مریم گلی عقربان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال ابجد فال ابجد فال پی ام سی فال پی ام سی فال مارگاریتا فال مارگاریتا