صیدگر

لغت نامه دهخدا

صیدگر. [ ص َ / ص ِ گ َ ] ( ص مرکب ) صیدگیر. شکارچی. صیاد. شکارگر :
صیدگری بود عجب تیزبین
بادیه پیمای و مراحل گزین.نظامی.صیدگری دام به صحرا کشید
بر سر ره رخت تمنا کشید.میرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

صیاد، شکارچی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم