شکم خوار

لغت نامه دهخدا

شکم خوار. [ ش ِک َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) کنایه از گرسنه باشد. ( برهان ). گرسنه. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || بسیار خور و خورنده. پرخور. ( ناظم الاطباء ).شکم خواره. شکم بنده. کنایه از بسیارخوار است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). به معنی بسیار خور و خورنده آمده است و او را شکم خواره نیز گویند. ( برهان ) :
گرتو بدانستیی که فضل تو بر خر
چیست کجا ماندیی نژند و شکم خوار.ناصرخسرو.هر کجا چون زمین شکم خواریست
از زمین خورد او شکم واریست.نظامی.کیست این صوفی شکم خوار خسیس
تا بود با چون شهاشاهان جلیس.مولوی.گر گدایان طامعند و زشتخو
در شکم خواران تو صاحبدل مجو.مولوی.و رجوع به مترادفات کلمه شود.

فرهنگ عمید

پرخور، بسیارخوار، شکم بنده.

فرهنگ فارسی

۱ - بسیار خور پر خور . ۲ - گرسنه .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم