شنان

لغت نامه دهخدا

( شنآن ) شنآن. [ش َن ْ / ش َ ن َ ] ( ع مص ) بالفتح و یحرک و هو الاکثر بلاهمزة، دشمن داشتن کسی را و دشمنی کردن و دشمن داشته شدن. ( از منتهی الارب ). دشمنی. و رجوع به شن ء شود.
شنان. [ ش ُ ] ( اِ ) مخفف اشنان است و آن گیاهی باشد که بدان رخت شویند. ( برهان ). اشنان. ( فهرست مخزن الادویه ) ( آنندراج ).
شنان. [ ش ِ ] ( اِ ) دارویی است که آن را به یونانی فراسیون گویند و به شیرازی گندنای کوهی خوانند و بعضی گویند به این معنی عربی است. ( از برهان ).گندنای کوهی و فراسیون. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
شنان. [ ش َ ] ( ع اِمص ) دشمنی و خلاف. لغتی است در شنآن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شنآن شود.
شنان. [ ش ُ ] ( ع ص ) آب متفرق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || آب سرد. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ).
شنان. [ ش ِ ] ( ع اِ ) ج ِ شَن . ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شَن شود.
شنان. [ ش َ ] ( اِ ) آن را در عربی اَمارث گویند و آن قطعه چوبهایی است که به یکدیگر متصل نمایند در آب و سوار آن شوند و شکل آن مانند مشکهای بادکرده ٔبهم بسته و برابرساخته است. ( از المعرب جوالیقی ). ادی شیر نویسد: این لغت را در فرهنگهای فارسی نیافتم و شاید از سریانی باشد. ( از حاشیه المعرب جوالیقی ).

فرهنگ عمید

= اشنان

فرهنگ فارسی

دشمنی دشمنی داشتنی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] شنآن. ریشه کلمه:
شن ء (۳ بار)
. شنئان به فتح نون و سکون آن خوانده شده و آن بر هر ئو قرائت مصدر است (مجمع و اقرب) و به سکون نون به معنی وصف نیز آمده است (راغب و اقرب) و معنی نیز آمده است (راغب و اقرب) و معنی آن علی ایّ حال بغض و کینه است یعنی: بغض و عداوت وادار نکند عدالت کنید. شانی‏ء: کینه ور. دشمن. . در نهج البلاغه خطبه 222 آمده «وَ مَعْجُونَهٍ شَنِئْتُها کَاَنَّما عُجِنَتْ بِریقِ حَیَّةٍ اَوْقَیْئِها» یعنی معجونی که آن را مبغوض داشتم گوئی با آب دهان و استفراق ماری خمیر شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال اوراکل فال اوراکل فال پی ام سی فال پی ام سی فال فرشتگان فال فرشتگان